نیکلسون ، گابریبی ، گیبون

 نيکلسون

نيکلسون مي گويد: «بني اميه طغيان گر بودند و قوانين اسلامي را ناديده انگاشتند.مسلمين را خوار نمودند وصاحبان اصلي حکومت راکشتند. بنابراين ، تاريخ از روي انصاف حکم مي کند که خون حسين (ع) به گردن بني اميه است .»
نيکلسون در جايي ديگر حادثه کربلا را موجب اتحاد مي داند و تأثير آن را در ايران ذکر مي کند.
«حادثه کربلا مايه پشيماني و تأسف امويان شد زيرا اين واقعه شيعيان را متحدکرد و براي انتقام حسين هم صدا شدند و صداي آن ها در همه جا و مخصوصاً نزد ايرانيان که مي خواستند از نفوذ عرب آزاد شوند، انعکاس يافت .»



پرچم دين چون به جا ماند از فداکاري او                    تا قيامت پرچشمش را دست حق بر پا کند
ابتدا قانون آزادي نويسد در جهان                             بعد از آن با خود هفتاد و دو تن امضاء کند

«آستانه پرست »

 فرانسيسکو ـ گابريلي
استاد دانشگاه رم معتقد است که قيام حسين موجب گسترش شيعه در ايران ،عراق و آفريقا شد و امام جزييات حوادث عاشورا را مي دانست :
«حسين (ع) در حال عادي از سرنوشت خود اطلاع نداشت اما همين که در صدد مي آمد به سرنوشت خود فکر کند تمام وقايع سرزمين کربلا را نه فقط بطور کلي بلکه به طور جزيي مي ديد... انعقاد مجالس تذکر براي حسين (ع) از طرف شيعيان در قرن چهارم هجري متداول شد در اين قرن طوري مذهب شيعه وسعت بهم رسانيد که نه فقط در ايران و عراق توسعه يافت بلکه تا آفريقاي شرقي هم رفت و ايرانياني که از ايران به آفريقاي شرقي مهاجرت کردند آن مذهب را با خود بردند و مساجدي در سرزمين سومالي و کنيا ساخته شد... مذهب شيعه دوازده امامي در قرن چهارم تا قاره آفريقا و تا ماداگاسکار رفت ... .»
گابريلي ، سلطه آل بويه و توسعه شيعه را نتيجه تبليغات و بزرگداشت روز دهم محرم سال (61) عاشورا ذکر نموده است .

 گيبون
گيبون مورخ انگليسي معتقد است اگر کسي حسين را نشناسد اما حوادث عاشورا را مطالعه کند، هر چند سنگدل هم باشد يک نوع محبت و مهرباني در دلش به حسين (ع) احساس خواهد کرد.
«با آنکه مدتي از واقعه کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نيستيم ، مع ذلک مشقّات و مشکلاتي را که حضرت حسين (ع) تحمل نموده ، احساسات سنگ دل ترين خواننده را بر مي انگيزد. چندان که يک نوع عطوفت و مهرباني نسبت به آن حضرت در خود مي يابد.»

اقبال لاهوري

از نويسندگان مذهبي و يا غير مذهبي اهل سنت هم که بگذريم ، چهره زنده ياد علامه اقبال لاهوري در ميان شاعران اهل سنت که به ستايش از امام حسين (ع) و نهضت عاشورا پرداخته ، بيشتر از همه مي درخشد و اين اثر بخشي بسيار شديد و عميق ،نهضت عاشورا را در تفکر نوي سياسي اهل سنت و هنر و ادبيات آنان نشان مي دهد.



شايد اقبال در قرن اخير بيش از هر شاعر اهل سنت ديگر، نهضت حسيني را با ملاحظاتي تفکرآميز به ادب منظوم فارسي وارد کرده است . امام حسين از نظر اقبال ، يک شخص کامل براي برانگيختن و بيدار ساختن ملت هاي خوابيده مسلمان و نيز مبارزه مؤثر و شهادت فداکارانه اش ، تفسير کننده رازهاي پنهان قرآن مي باشد.

هر که پيمان با هو الموجود بست                گردنش از بند هر معبود رست
تيغ بهر عزت دين است و بس                     مقصد او حفظ آئين است و بس
خون او تفسير اين اسرار کرد                       ملّت خوابيده را بيدار کرد
رمز قرآن از حسين آموختيم                        زآتش او شعله اندوختيم

و همچنين اقبال به مادران امروز توصيه مي کند که فرزنداني حسين وار تربيت کنند.

هوشيار از دستبرد روزگار               گير فرزندان خود در کنار
تا حسين (ع) شاخ تو بار آورد         موسم پيشين به گلزار آورد

براي اقبال امام حسين (ع) مرکز پرگار عشق و کاروان سالار عشق است .

مريم از يک نسبت عيسي عزيز      از سه نسبت حضرت زهرا(س) عزيز
مادر آن مرکز به کار عشق              مادر آن کاروان سالار عشق

پورشو تاملاس توندون (هندو)

تاملاس که زماني رئيس کنگره ملي هندوستان بود، معتقد است که با بزرگداشت قيام و خاطره شهيدان کربلا هميشه روح معنويت ، آزاد زيستي ، بزرگواري ، فداکاري و ايثار در جامعه خواهد جوشيد و جامعه از فقر فرهنگي به غناي فرهنگي و اعتلا خواهد رسيد و هميشه سرزنده و در مسير حيات معقول پيش خواهد رفت .


 

زيرا در ياد بودها، بزرگداشت ها، روح حماسي ، آزادي خواهي ، جوانمردي ، ايثار، حق خواهي ، هويت مذهبي و ملي ، تقويت خواهد شد. 
«من اهميت بر پاداشتن اين خاطره بزرگ تاريخي را مي دانم . اين فداکاري هاي عالي از قبيل شهادت امام حسين ، سطح فکر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطره آن شايسته است هميشه باقي بماند و يادآوري شود.»

حـسـيـــــن مظـهـر آزادگـي و آزادي است                  خوشا کسي که چنين مـرام و آئين است 
نه ظلم کن به کسي ني به زير ظلم برو                   که اين مرام حـسـيــن است و منطق دين 

«خوشدل تهراني »

تولومو ، ژایگر ، ویلدورانت

بار تولومو
به مسئله اي تازه در تاريخ اشاره مي نمايد که حکايت از ارتباط ايرانيان با امام حسين دارد که نماينده امام حسين در پنج فرسخي کوفه در محلي به نام «سلوجي » براي ايرانيان به زبان فارسي سخنراني کرد و حکومت يزيد را براي ايرانيان افشاء نمود.




«در 17 رجب سال شصتم هجري نماينده امام حسين (ع) در سلوجي نطقي به زبان فارسي نمود... از روزي که يزيد به جاي پدر در دمشق نشست فسق و فجور در دستگاه علني شد... در آمد بيت المال فقط صرف پرداخت مستمري کساني مي شود که مي توانند وسائل فسق و فجور يزيد را فراهم نمايند و زن هاي بيوه و يتيماني که شوهر و پدرشان در جنگ کشته شده اند در بلاد اسلامي تکدي مي کنند و هيچکس به فکر تأمين زندگي آن ها نيست . احترام خانواده نبوت رفته ،... حسين (ع) مشاهده مي نمايد حکومت ظلم و فساد عن قريب اسلام را از بين خواهد برد تصميم گرفته است ... براي نجات اسلام از ظلم و ستم اقدام کند.»

رودولف ژايگر
اين نويسنده آلماني که کتاب «خداوند علم و شمشير»را در مورد حضرت علي نوشته است در مورد امام حسين مي نويسد که امام علي (ع) به پسرش مأموريت داد که با ايرانيان (اسيران ) صحبت نمايد و قرآن و معني آن را آموزش دهد چرا که فارسي را به خوبي مي دانست .

ويل دورانت
ويل دورانت که کتاب نفيس تاريخ تمدن را نوشته است در همان کتاب به تجليل حسين از طرف پيروانش بعد از قرن ها اشاره مي کند: «شيعيان در کربلا در جايي که حسين (ع) به قتل رسيده به يادگار وي زيارتگاه بزرگي ساخته اند و هنوز هم هر ساله حادثه غم انگيز قتل وي را نمايش مي دهند و عزاداري مي کنند و از يادگار علي و دو فرزندش حسن و حسين (ع) تجليل به عمل مي آورند».

کاپتين - نيبلت

نيبلت ، به آخرين شب حيات بابرکت امام در کربلا اشاره مي نمايد که امام حوادث روز عاشورا را به يارانش توضيح داد و فرمود کساني که با حسين بمانند جز به مرگ نينديشند. از اين رو از همه خواست که در تاريکي امام را ترک نمايند.



«آن شب هنگامي که آتش اردوها در اطراف او در بيابان شعله مي زد، امام پيروانش را جمع کرد و در يک سخنراني طولاني و قلب نواز گفت : کساني که با من بمانند فردا شهيد خواهند شد. سپس عمل بسيار زيبايي انجام داد که نشانه آگاهي کامل او از ضعف بشري و قدرت روح فداکاري وي و علامت قلب رئوف آن بزرگوار بود... به پيروان خود گفت که هرکس جرئت و قوت ايستادگي و شهادت را در خود نمي بيند در تاريکي به طور ناشناس و بدون خجلت برود. صبح روز عاشورا که ابرهاي ارغواني در آسمان شرق جمع مي شد هفتاد و يک نفر با ايمان دور امام را گرفتند و همگي آماده مرگ و شهادت بودند».
يکي از مقتل نويسان شب عاشورا را چنين نقل مي نمايد:
«حسين بن علي يارانش را جمع کرد و پس از حمد و ثناي خدا گفت : خدايا تو را مي ستايم که ما را به وسيله نبوت گرامي داشتي به ما قرآن آموختي در دين بصيرتمان عنايت کردي ... من هيچ کس را شايسته و بهتر از ياران خود و هيچ خانداني را صادق تر و متحدتر از خاندانم نديده ام . خداوند از جانب من بهترين پاداش به شما بدهد... بدانيد که من همه شما را آزاد کرده و بيعت خود را از شما برداشتم ، تاريکي شب پوشش مناسبي است که سواره شده و برويد... زيرا اينان مرا خواسته و اگر به من دست يابند ديگران را دنبال نمي کنند... جوابي که شنيده شد سوگند به خدا چنين نمي کنيم ، بلکه جان و مال و خانواده خود را فدايت کرده و همراه تو مي جنگيم تا به خواسته ات برسيم خداوند زندگي بدون تو را زشت گرداند».
صاحب لهوف آخرين شب زندگاني امام حسين (ع) را چنين مي نگارد:
«چون شب عاشورا در رسيد، حضرت سيدالشهدا (ع) اصحاب و ياران خود را جمع نمود و شرايط حمد و ثنا الهي به جا آورد و به يارانش فرمود من هيچ اصحابي را صالح تر و بهتر از شما و نه اهل بيتي را فاضل تر و شايسته تر از اهل بيت خويش نمي دانم . خدا به همگي شما جزاي خير دهد، اينک تاريکي شب شما را فرا گرفته است هر يک از شمادست يکي از مردان اهل بيت مرا بگيريد و در اين شب تار از دور من متفرق شويد؛ زيرااراده دشمن به جز من نيست ... پس از حضرت حسين (ع) جمله به سخن در آمدند ونخست قمر بني هاشم ، جناب ابوالفضل العباس (ع) گفت : بعد از تو در دنيا چگونه زنده بمانيم ؟ هر گز خدا چنين روزي را به ما نشان ندهد و ساير برادران نيز تابع او شدند.
سپس آن حضرت نظري به فرزندان عقيل نمود و فرمود: مصيبت مسلم بن عقيل شما را بس است . من شما را اذن دادم به هر جا که خواهيد برويد... پاسخ شنيده شد... يابن رسول الله، هرگز از تو جدا نمي شويم ولکن خويش را سپر بلا مي نماييم تا در پيش روي تو کشته شويم در هر مورد که تو باشي ما هم با تو خواهيم بود خدا زندگاني را بعد از تو زشت گرداند».

گابريل دانکيري

دانکيري در کتاب «شهسوار اسلام » به علاقه ايراني ها به امام حسين اشاره نمود وبي اعتنايي امام به نصيحت فرزدق را ذکر مي کند که فرزدق به امام گفت : «اندکي تأمل کنيد تا کنون قلب هاي مسلمين با شماست ولي شمشير آن ها با پسر معاويه است . امام حسين (ع) به نصيحت او اعتنا نکرد».




او در مورد وحشي گري سپاه يزيد و تأثير قيام امام چنين مي نويسد:
«سربازان يزيد در آن روز (عاشورا) چنان وحشيگري و سبعيتي از خود نشان دادند که تا آن روز کسي نظير آن را به خاطر نداشت ، آن ها حتي به کودکان شيرخوار و خردسال رحم نکردند وسر خونين حسين به دمشق فرستاده شد و يزيد پنداشت که ديگر با اين پيروزي خواهد توانست از لذت صلح و آرامش بهره مند گردد... اما خاطره آن هر سال تا به امروز در ميان سيل اشک و نوحه خواني ها و مرثيه ها تجديد مي گردد. غيرت (پيروان ) امام را به جوش آورد و ميل انتقام را بيش از پيش در آنان تقويت نمود».
هنگامي که حسين کشته شد بربدنش جاي 33 نيزه و 34 ضربه شمشير يافتند.خولي سنان بن انس سرِ امام را از بدنش جدا کرد و به خولي سپرد و لباس هاي امام را درآوردند و به سوي خيمه ها روي آوردند و آن ها را غارت کردند. و به زناني که براي حفظ لباس هايشان مقاومت مي کردند، هجوم بردند و غارت شان کردند.

گشتند انبياء همه گريان و بوالبشر               برچشم تر ز شرم نبي آستين گرفت
کردند پس به نيزه ، سري را که آفتاب           از شرم او نهفت رخ زرد در آفتاب 
«صباحي بيدگلي »


عزّت و افتخار، پیامد فرهنگ حسینی


مفهوم فرهنگ:

ارائه تعریفی جامع از فرهنگ، كاری است بس دشوار. ولی هسته اصلی فرهنگ، شامل عقاید سنتی و به خصوص ارزش‏های وابسته به آن‏هاست.(1) تایلور در تعریف فرهنگ می‏گوید: «فرهنگ... به مفهوم وسیع مردم‏شناختی آن، كل پیچیده‏ای است كه دانش، اعتقاد، هنر، اخلاق، قانون، رسم و هر نوع قابلیت و عادت دیگری را، كه انسان به صورت عضوی از جامعه كسب می‏كند، در برمی‏گیرد.»(2)

آلن بیرو در این زمینه می‏نویسد: «فرهنگ عبارت است از هر آنچه كه در یك جامعه معین كسب می‏كنیم و می‏آموزیم و می‏توانیم انتقال دهیم.... برای مشاهده و مطالعه فرهنگ می‏توان آثار تحقق یافته آن یعنی آثار هنری، فنی، ادبی و... یا رفتارها و اشكال و صور مناسبات بین انسان‏ها و نیز كاربرد ارزش‏ها و نحوه مشاركت در مظاهر فرهنگی و انتقال آن را ملاحظه نمود كه نشان‏دهنده میزان نفوذ فرهنگ بین مردم است.»(3)



با توجه به آنچه گذشت، می‏توان گفت: فرهنگ عبارت است از مجموعه‏ای از بینش‏ها، باورها، گرایش‏ها، رفتارها و آداب و اخلاقیات یك جامعه كه دارای ثباتی نسبی در آن جامعه است. از این‏رو، عناصر فرهنگی یك جامعه در واقع جان‏مایه‏های تمدنی آن جامعه است. هر چه جامعه‏ای از پیشتوانه‏های غنی فرهنگی بیش‏تری برخوردار باشد، عزّت و افتخار بیش‏تری خواهد داشت، بنابراین، عزّت و افتخار یك ملت و یا ذلت و انحطاط آن، در گرو فرهنگی است كه بر آن جامعه مسلط است. برای شناخت سیره حسینی در خصوص فرهنگی كه مایه عزّت و افتخار است و تمایز آن از فرهنگی كه موجب ذلّت و انحطاط می‏باشد، لازم است به كلمات و سیره آن حضرت و شواهد تاریخی و وقایعی كه در صدر اسلام اتفاق افتاده مراجعه كنیم و عوامل عزت آفرین و افتخارساز و نیز عوامل ذلّت بار آن را كشف نماییم تا آن‏ها را برای ساختن جامعه‏ای مطلوب در نظر بگیریم.

 

عوامل عزّت آفرین و افتخارساز

1. ایمان دینی

ایمان به معنای باور به آموزه‏های دینی و التزام به آن می‏باشد. ایمان، اساسی‏ترین ارزش‏ها و مبنای سایر ارزش‏هاست. از منظر قرآن، ایمان پایه عزت و افتخار و موجب سربلندی است. قرآن در این‏باره می‏فرماید: «ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنین» (آل عمران: 138)؛ ایمان داشته باشید، سربلند خواهید بود و نباید به خود سستی و اندوه راه دهید.

ویلیام جیمز از روان‏شناسان معروف غرب، در تأثیر ایمان بر آدمی می‏نویسد: «ایمان از نیروهایی است كه بشر به كمك آن زنده است و فقدان آن، یعنی مرگ و نابودی.»(4)

قرآن در همین زمینه می‏فرماید: بهترین امت خواهید بود اگر امر به معروف و نهی از منكر نمایید و ایمان به خدا داشته باشید (آل عمران: 110)؛ یعنی ایمان به خدا، انسان‏ها و جوامع بشری را به سمت و سوی پیشرفت و ترقی هدایت می‏كند. به راستی چرا ایمان مایه عزّت و افتخار است؟! چگونه ایمان مایه عزت و افتخار یك انسان و یا یك ملت می‏شود؟ حقیقت آن است كه تعالیم انبیا، پاسخ الهی به نیازهای انسان در داشتن زندگی سعادتمندی در دنیا و آخرت است. اگر این تعالیم، به ویژه تعالیم اسلام كه كامل‏ترین ادیان الهی می‏باشد، به مرحله عمل برسد و انسان‏ها با باور به این تعالیم، آن‏ها را در سلوك عملی خود پیاده كنند، موجب پیشرفت و سازندگی جوامع بشری و در نتیجه، كسب فضایل انسانی و اخلاقی و نیز موجب رشد و بالندگی و عزت و افتخار آنان می‏شود.

ویل دورانت در این‏باره می‏گوید: اسلام، طی پنج قرن از سال (81 ه. 597 ه. / 700 تا 1200 م) از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیك و تكامل سطح زندگانی و قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی و ادبیات و تحقیق علمی و علوم طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود.(5)

گوستاولوبون نیز می‏گوید: تا مدت پانصد سال، مدارس اروپا روی كتاب‏ها و مصنفات مسلمانان دایر بود و همان‏ها بودند كه اروپا را از لحاظ علم و عمل و اخلاق تربیت كرده، داخل در طریق تمدن نمودند. ما وقتی كه به تحقیقات علمی و اكتشافات فنی آنان نظر می‏افكنیم، می‏بینیم هیچ ملتی نیست كه در این مدت كم، بیش‏تر از آنان ترقی كرده باشد. بعضی‏ها عار دارند كه اقرار كنند یك قوم كافر و ملحدی (مسلمانان) به جهت اسلام آوردن سبب شده اروپای مسیحی، از حال توحش و جهالت خارج گردد. لذا آن را مكتوم نگاه می‏دارند، ولی این نظر تا اندازه‏ای بی‏اساس و تأسف‏آور است كه به آسانی می‏توان آن را رد نمود... نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشی اروپا را، كه سلطنت روح را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق آدمیت نموده و نیز نفوذ فكری و عقلانی آنان، دروازه علوم و فنون و فلسفه را، كه از آن بكلی بی‏خبر بودند، به روی آنان باز كرده و تا ششصد سال استاد ما (اروپاییان) بودند.(6)

به هرحال، جامعیت و اتقان و سادگی تعالیم اسلام موجب گردید تا مسلمانان در پرتو راهی كه اسلام در پیش روی آنان نهاد، به چنان موفقیت‏های افتخارآمیز و عزت‏آفرینی دست یابند. از سوی دیگر، دوری از همین تعالیم موجب گردید تا مسلمانان به انحطاط كشیده شوند و به ذلّت و عقب‏ماندگی دچار گردند.

رشید رضا مؤلف تفسیر معروف المنار می‏نویسد: علمای علم الاجتماع و سیاست‏مداران و مورّخان اسلامی و غیر اسلامی اتفاق دارند تنها عاملی كه در برهه‏ای از زمان به عرب‏ها (مسلمانان) در همه زمینه‏های فرهنگی و اجتماعی و روحی نیرو بخشید و آنان را در پیشرفت فرهنگ و تمدن انسانی كمك كرد و با هم متحد ساخت، اسلام بود و بس. طبعا روی‏گردانی از اسلام و یا داشتن مسمای اسلام، نتیجه‏ای جز خواری و ذلّت نخواهد داشت.(7)

اكنون نقش ایمان و دین را در مكتب حسینی پی می‏گیریم:

امام حسین علیه‏السلام در نامه‏ای به مردم بصره می‏فرمایند: «انا أدعوكم الی كتاب الله و سنة نبیّه فانّ السنة قد امیتت و البدعة قد احییت فان تسمعوا قولی اهدكم الی سبیل الرشاد و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته.»(8)؛ شما را به كتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می‏كنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفته‏ایم كه دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جای آن بدعت آمده است. اگر سخن (دعوت) مرا بشنوید، به راه سعادت و خوشبختی هدایتتان خواهم كرد. درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد.»

در این فراز، امام حسین علیه‏السلام سعادتمندی و هدایت یافتگی و خوشبختی را در گرو پیاده كردن دین برمی‏شمارد و مردم را به تبعیت از خود دعوت می‏كند.

اگر امام، كه مظهر عینی دین در جامعه است، مورد بی‏مهری متدینان قرار گیرد، مردم جامعه دچار ذلّت و زبونی خواهند شد و هرگز رنگ و بوی سعادت را نخواهند دید. به عبارت دیگر، ضایع كردن دین و مخالفت با پیشوای متدینان نتیجه‏ای جز ذلّت و گرفتاری در دامان ستمگران نخواهد داشت و این چیزی است كه هم شواهد تاریخی آن را تأیید می‏كند و هم به صراحت در كلمات امام حسین علیه‏السلام بیان شده است. امام علیه‏السلام در این‏باره می‏فرماید: «والله لا یدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقة من جوفی فاذا فعلوا ذلك سلّط اللّه علیهم من یذلهم حتی یكونوا اذّل من فرام المرئة»(9)؛ به خدا سوگند این‏ها دست از من برنمی‏دارند، مگر این‏كه خون مرا بریزند و چون به این جنایت بزرگ دست یازیدند، خداوند كسی را بر آنان مسلط می‏كند كه آنان را آن‏چنان به ذلّت و زبونی بكشاند كه پست‏تر و ذلیل‏تر از كهنه پاره زنان گردند. نتیجه آن‏كه براساس فرهنگ حسینی، روگردانی و اعراض از دین و مخالفت با پیشوایان دینی نتیجه‏ای جز ذلّت و انحطاط نخواهد داشت و پای‏بندی به دین و پیروی از رهبران دینی و تقویت ایمان دینی، ملتی منحط چون اعراب جاهلیت را می‏تواند به اوج تمدن و پیشرفت و عزّت و افتخار برساند.

 

2. نظام سیاسی و رهبری صالح

یك رهبر آگاه و دلسوز و یا یك رهبر گمراه و فاسد، می‏تواند جامعه تحت رهبری خود را به هر سمت و سویی كه بخواهد حركت دهد؛ می‏تواند از آن بهشتی بنا كند كه در آن همه كمالات آدمی متبلور است و یا جهنمی كه همه زشتی‏ها و مفاسد و بدبختی‏ها در آن جلوه‏گر است، تاریخ، جوامع بسیاری را شاهد بوده است كه بر اثر رهبری‏های صحیحی كه به وسیله رهبران شایسته در آن‏ها صورت گرفته، از هیچ به همه چیز رسیده‏اند. به عكس، شاهد جوامعی بوده كه علی‏رغم داشتن همه نوع امكانات و افتخارات گذشته، بر اثر رهبری‏های ناشایست و داشتن رهبران فاسد و نالایق بكلی سقوط كرده، عزت و استقلال خود را از دست داده‏اند. از همین روست كه براساس عقیده شیعه، امام باید منتخب از ناحیه خدا و دارای مقام عصمت و از لحاظ فضایل نفسانی و كمالات انسانی از همه مردم زمان برتر باشد؛ چه این‏كه رهبران نقش برجسته‏ای در هدایت و یا ضلالت جامعه دارند. خداوند متعال به پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره ابلاغ رهبریت و امامت حضرت علی علیه‏السلام در غدیر خم می‏فرماید: «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس» (مائده: 67)؛ ای پیامبر آنچه كه از ناحیه پروردگارت بر تونازل شده، به مردم ابلاغ كن وگرنه رسالت خود را انجام نداده‏ای و خداوند تو را از مردم حفظ خواهد كرد.

درباره نقش رهبری در جامعه و وظیفه مردم در برابر رهبران شایسته و ناشایست، به سیره حسینی در این زمینه مراجعه می‏كنیم:

الف. رهبری شایسته، مایه صلاح جامعه: امام حسین علیه‏السلام هنگام قیام در همه جا، لبه تیز حمله و انتقاد خود را متوجه زمامدار وقت، یعنی یزید، می‏كند و از فساد عمومی، كه از رهگذر زمامدار فاسد دامنگیر جامعه اسلامی شده، سخن می‏گوید. از باب نمونه، حضرت در برابر پیشنهاد بیعت با یزید از سوی مروان می‏فرماید: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»(10)؛ اسلام، كه دین عدالت و سعادت بشری است، با وجود ابتلای ملت به رهبری مانند یزید باید فاتحه‏اش را خواند.

در جای دیگر می‏فرماید: «فانی لا اری الموت الاسعادة و لا الحیوة مع الظالمین الا برما.»؛(11) زندگی با ستم‏كاران را جز ننگ و شهادت در راه خدا را جز سعادت نمی‏دانم؛ یعنی زندگی با حاكمان ستمگر جز ننگ و انحطاط چیزی به دنبال نخواهد داشت.

جرجی زیدان درباره حاكمان بنی امیه می‏نویسد: «بنی امیه غالبا به باده‏پیمایی و زن بازی و شهوت‏رانی پرداخته و به امور كشور نمی‏رسیدند و حتی به نگاهداری وضع سلطنتی خویش توجه نداشتند و در تعیین وانتخاب والیان و مأموران عالی‏رتبه دولتی دقت نمی‏كردند و چه بسا كه به خواهش كنیزكی یا در نتیجه دریافت پولی، بزرگ‏ترین ایالات را به اشخاص نالایق و یا ستم‏كار می‏سپردند. عاملانی كه این اوضاع هرج و مرج را مشاهده می‏كردند، تمام مساعی خود را برای تحصیل مال و گردآوردن كنیز صرف می‏كردند و اشخاص درست‏كارِ با ایمان از قبول مشاغل مهم دولتی امتناع می‏جستند؛ زیرا می‏دانستند خلیفه به هر عنوان باشد از آنان پول می‏خواهد.»(12) از این‏روست كه رهبر نالایق و حاكم ناسالم، زمینه ساز فساد در جامعه و حاكمیت می‏شود و جامعه را به فساد و تباهی می‏كشاند. و این امر از جمله دلایل مهم مخالفت امام حسین علیه‏السلام با یزید بود؛ زیرا از نظر امام علیه‏السلام یزید مظهر فساد و تباهی بود. امام علیه‏السلام درباره یزید چنین فرمود: «یزید رجلٌ شارب الخمر و قاتل النفس المحترمه معلن بالفسق لا یبایع مثله.»؛(13) یزید مردی است شراب خوار كه دستش به خون افراد بی‏گناه آلوده گردیده، او شخصی است كه حریم دستورات الهی را درهم شكسته و آشكارا و در مقابل چشم مردم، مرتكب فسق و فجور می‏گردد. آیا رواست شخصیتی همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگی، با چنین مرد فاسقی بیعت كند؟ امام حسین علیه‏السلام بیعت و تبعیت از چنین كسی را مایه ذلّت شمرده، می‏فرماید: «والله لا اعطی الدنیة من نفسی ابدا.»؛(14) به خدا قسم كه من هیچ‏گاه به زیر بار ذلّت نخواهم رفت.

از سوی دیگر، رهبر شایسته مایه عزّت خواهد بود و تبعیت از او نیز به افتخار و سرافرازی خواهد انجامید. سؤالی كه در این‏جا مطرح می‏شود این است كه به راستی چرا رهبر شایسته مایه عزت و افتخار است؟ پاسخ امام حسین علیه‏السلام این است كه رهبر شایسته، انسان‏ها را به معروف و نیكی هدایت می‏كند و از تجاوز به حقوق اجتماعی مردم به دور است.

آن حضرت در این‏باره می‏فرمایند: «فلعمری ما الامام الا العامل بالكتاب والآخذ بالقسط والداین بالحق و الحابس نفسه علی ذات الله.»؛(15) به خدا سوگند پیشوای راستین و امام به حق كسی است كه به كتاب خدا عمل نموده و قسط و عدل را پیشه خود سازد و از حق پیروی كرده، وجود خویش را وقف خدا و فرمان او كند. بنابراین، از دیدگاه امام حسین علیه‏السلام امام و پیشوای راستین كسی است كه دین خدا را اقامه می‏كند، هدفش اقامه عدل است، ملاك عملش حق می‏باشد، و در تمام احوال به دنبال تحقق فرمان خداست.

بی‏شك فردی با چنین اوصافی هرگز به حقوق مردم تجاوز نمی‏كند و دین‏مداری و حق‏گرایی او مایه عزّت و افتخار ملت و جامعه می‏باشد.

ب. عزّت‏مندی در پرتو پیروی از رهبری شایسته: صرف داشتن رهبری شایسته مایه عزّت و افتخار یك جامعه نیست، بلكه حمایت و پیروی ملت از پیشوای شایسته، مایه عزّت و افتخار است و پیروی از حاكم ستمگر و پذیرش سلطه او موجب انحطاط و ذلت آن جامعه.

مرحوم شهید صدر در این‏باره می‏نویسد: «اگر امتی تسلیم‏ناپذیری باشد و اراده‏اش را در برابر ظلم و ستم از دست بدهد، بناچار در كوره‏های فراعنه، در معرض ذوب شدن و تحلیل رفتن قرار خواهد گرفت.»(16)

امام حسین علیه‏السلام نیز در این‏باره می‏فرمایند: «آری! من از جدّم رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم كه می‏فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید، بكشید. ولی مردم مدینه او را در عرشه منبر دیدند و نكشتند و اینك خدا آنان را به یزید فاسق مبتلا و گرفتار نموده است.»(17) یعنی امتی كه تابع و پیرو شخصی چون معاویه باشد به بدتر از او، یعنی یزید، گرفتار خواهد شد و اگر از حاكم فاسقی چون یزید پیروی كند، به حاكمی فاسدتر از او دچار خواهد شد. به راستی كه تاریخ بهترین گواه و شاهد صدقی بر این سخنان امام علیه‏السلام می‏باشد.

ج. به كارگیری صالحان: شهید مطهری در خصوص نقش افراد مؤمن و پیامدهای نفوذ افراد ناشایست در دستگاه حكومتی می‏نویسد: «رخنه و نفوذ افراد فرصت‏طلب در درون یك نهضت از آفت‏های بزرگ هر نهضتی است. وظیفه بزرگ رهبران اصلی این است كه راه نفوذ و رخنه این‏گونه افراد را سد نمایند. هر نهضتی مادام كه مراحل دشوار اولیه را طی می‏كند، سنگینی آن بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداكار است. اما همین كه نهضت به بار نشست و یا لااقل نشانه‏های بار دادن آن آشكار گشت و شكوفه‏های آن درخت هویدا شد، سر و كله افراد فرصت‏طلب پیدا می‏شود. روز به روز كه از دشواری‏ها كاسته می‏شود و موعد چیدن ثمره نزدیك‏تر می‏گردد، فرصت‏طلبان محكم‏تر و پرشورتر پای عَلَم نهضت سینه می‏زنند تا آن‏جا كه تدریجا انقلابیون مؤمن و فداكاران اولیه را از میدان به در می‏كنند. این جریان تا آن‏جا كلیت پیدا كرده كه می‏گویند: انقلاب فرزند خور است. گویی خاصیت انقلاب این است كه همین كه به نتیجه رسید، فرزندان خود را یك یك نابود سازد. ولی انقلاب فرزند خور نیست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت‏طلبان است كه فاجعه به بار می‏آورد. جای دوری نمی‏رویم، انقلاب مشروطیت ایران را چه كسانی به ثمر رساندند؟ و پس از به ثمر رساندن، چه چهره‏هایی پُست‏ها و مقامات را اشغال كردند؟ و نتیجه نهایی چه شد؟! سردار ملی‏ها و سالار ملی‏ها و سایر قهرمانان آزادی‏خواه به گوشه‏ای پرتاب شدند و به فراموشی سپرده شدند و عاقبت با گرسنگی و در گمنامی مردند، اما فلان الدوله‏ها كه تا دیروز زیر پرچم استبداد با انقلابیون می‏جنگیدند و طناب به گردن مشروطه‏خواهان می‏انداختند، به مقام صدارت عظما رسیدند و نتیجه نهایی، استبدادی شد به صورت مشروطیت.

فرصت‏طلبی، تأثیر شوم خود را در تاریخ صدر اسلام نشان داد. در دوره عثمان، فرصت‏طلبان جای شخصیت‏های مؤمن به اسلام و اهداف اسلامی را گرفتند؛ «طرید»ها وزیر شدند و «كعب الاحبار»ها مشاور. اما ابوذرها و عمارها به تبعیدگاه فرستاده شدند و یا در زیر لگد مچاله شدند... نهضت را اصلاح‏طلب آغاز می‏كند نه فرصت‏طلب و...، فرصت‏طلب كه در پی منافع خویش است. به هر حال، مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت‏طلبان علی‏رغم تظاهرات فریبنده‏شان یكی از شرایط اصلی ادامه یك نهضت در مسیر اصلی است.»(18)

امام حسین علیه‏السلام نیز در این‏باره می‏فرمایند: «و ما كنت متخذالمضلین عضدا»؛(19) من از افراد گمراه برای خود نیرو نمی‏گیرم. زیرا اگر حركتی بر افراد گمراه متكی باشد، ره به كوی سعادت و هدایت نمی‏برد.

 

3. جهاد و مبارزه در راه حق

از آن‏جایی كه دین انسان را به ساحل نجات و سعادت می‏رساند و اسلام مایه پیشرفت و سعادت امت اسلامی است، امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید: «فقتل امرء بالسیف فی الله أفضل»؛ برای مرد كشته شدن در راه خدا افتخار است. نیز در خصوص جهاد می‏فرمایند: «لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ منهم فرار العبید»؛ نه دست ذلت به آنان می‏دهم و نه مانند بردگان از برابرشان فرار می‏كنم.(20) بلكه حضرت تصمیم گرفت برای احیای اسلام و اصلاح وضعیت جامعه خویش تلاش كند، هرچند سرانجام به شهادت برسد. از این‏رو، فرمود: «و انّی لم اخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب.»؛(21) من نه از روی خودخواهی و یا برای خوش‏گذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می‏گردم، بلكه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منكر است خواسته‏ام از این حركت، اصلاح مفاسد امت و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و راه و رسم پدرم علی بن ابیطالب علیه‏السلام است.

امام علی علیه‏السلام در واپسین لحظات عمر مبارك خود، در خصوص نقش جهاد و احیاگری و اصلاح‏گری، در وصیت به فرزندانش و تمام شیفتگان خود فرمودند: «لا تتركوا الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فیولی علیكم شراركم ثم تدعون فلا یستجاب لكم.»؛(22) امر به معروف و نهی از منكر را ترك نكنید كه اشرار بر شما مسلط می‏شوند، سپس هرچه دعا كنید مستجاب نمی‏شود.

بنابراین، ترك اصلاح‏گری و مبارزه سازنده در راه خدا موجب می‏شود كه نظام سیاسی جامعه فاسد گردد و در چنین جامعه‏ای، دین و توفیقات الهی رخت بربسته، جامعه به نابودی و انحطاط می‏گراید. از این‏رو، برای نجات جامعه اسلامی در عصر امام حسین علیه‏السلام نیاز به یك جهاد بزرگ و نهضت اصلاح‏طلبانه بود و امام حسین علیه‏السلام این حركت را آغاز كرد و همچون پدر بزرگوارش كه فرمود: «والله لو تطاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها»؛(23) به خدا سوگند اگر تمام عرب پشت به پشت هم دهند تا با من بجنگند، از آنان روی برنمی‏تابم، نیز چه زیبا فرمود: «الا انی زاحف بهذه الاسره علی قلة العدد و خذلان الناصر.»؛(24) آگاه باشد كه من با همین گروه اندكی كه به من پیوسته‏اند و با این‏كه یاران به من پشت كرده‏اند، آماده جهاد هستم. همین حركت‏های جهادی و اصلاح‏گرایانه موجب گردید تا دین اسلام در عمق دل مشتاقان دینی و پیروان راستین آن ریشه دواند و پیام‏آور سعادت و عزّت و افتخار برای جوامع بشری باشد.

 

علل و عوامل ذلّت و انحطاط

اینك به پاره‏ای از علل و عوامل انحطاط مسلمانان و ذلّت جامعه اسلامی از منظر امام حسین علیه‏السلام اشاره می‏كنیم:

 

1. دنیاطلبی و حرام‏خواری

پس از شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام و روی كارآمدن معاویه، دوران حكومت بنی‏امیه آغاز گردید. در این دوره و نیز در دوران حكومت بنی عباس، كه با قتل مروان حمار و روی كارآمدن سفاح شروع شد، خوش‏گذرانی‏ها و اسراف‏كاری‏های مسلمانان به اوج خود رسید. در این دو دوره، مسلمانان، بر اثر ضعف ایمان و داشتن امكانات مادی فراوان و آلودگی رهبران و پیشوایان جامعه، روح زراندوزی و عیاشی و اسراف‏كاریشان به قدری شدت گرفت كه از شخص خلیفه گرفته تا زنان دربار و وزیران و تجار و سایر دست‏اندركاران اداره مملكت، سرگرم تجمل پرستی و عیاشی و خوش‏گذرانی گردیدند، به گونه‏ای كه گویا هدفی جز آن نداشتند.

قرآن كریم، دنیاطلبان را مخالفان سرسخت دین معرفی می‏كند: «و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الاقال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون.» (سباء: 34)؛ هیچ رسول و نذیری در میان امتی ارسال نكردیم مگر این‏كه دنیاطلبان به او ایمان نیاوردند و او را انكار كردند. این امر، رابطه وثیق ایمان ستیزی و دنیاطلبی را نشان می‏دهد. همین معنا به گونه‏ای دیگر در روایتی از امام صادق علیه‏السلام وارد شده است: «رأس كل خطیئة حب الدنیا»؛(25) تاریخ نیز بهترین گواه بر همین معناست.

جریان طلحه و زبیر در زمان علی علیه‏السلام ، پناهنده شدن عقیل و فرماندارانی چون مصقلة بن هبیره به معاویه و نشستن شماری از فرماندهان و سپاهیان امام حسن مجتبی علیه‏السلام همچون اشعث بن قیس و دیگران بر سفره رنگین او و ... نماد غلبه روحیه دنیاطلبی بر روحیه دین‏داری و عدالت‏خواهی است.

جلوه‏های ملموس‏تر و عینی‏تر فرهنگ دنیاطلبی و مادی را می‏توان در جریان شكل‏گیری واقعه عاشورا مشاهده نمود. عمر بن سعد، كه با سپاهی سازمان یافته از سوی عبیدالله بن زیاد مأمور سركوب شورش دیلم شده بود، فرمان می‏یابد كه به كربلا برود و كار حسین علیه‏السلام را یك‏سره كند. وی، كه جنگ با حسین علیه‏السلام و عمق فاجعه آن را نمی‏توانست تصور كند، سرانجام، به عبیدالله می‏گوید: «به جنگ حسین نمی‏رود.» عبیدالله نیز به وی پاسخ می‏دهد: «پس حكومت ری نیز ملغی و دست نیافتنی است.» عمربن سعد كه دنیای خود را در خطر می‏دید، یك روز مهلت خواست. در عین حال كه همه مشاورانش، وی را از این كار نهی می‏كردند سرانجام، دین خود را از دست داده و به زعم خود، بهشت نقد را به دست می‏آورد. در همین رابطه، امام علیه‏السلام در روز عاشورا خطاب به وی فرمودند: ای عمر! آیا خیال می‏كنی با كشتن من و به وسیله ریختن خون من به یك جایزه بزرگ و ارزنده، یعنی استانداری ری، نایل خواهی شد؟! نه به خدا سوگند چنین ریاستی به تو گوارا نخواهد بود، این پیمانی است محكم و پیش‏بینی شده! اینك آنچه از دستت می‏آید انجام بده.(26) عمرسعد، در رؤیای لذت چند روزه حكومت و ریاست، با اِشرافی كه نسبت به مسائل داشت، هم امام حسین علیه‏السلام را خوب می‏شناخت و هم جناج مقابل او را. همو اولین تیر را به سوی خیام حسین علیه‏السلام پرتاب كرد و به سپاهیانش می‏گفت: «در نزد امیر گواهی دهید كه من اول كسی بودم كه به سوی خیمه‏های حسین بن علی علیه‏السلام تیراندازی كردم.»(27)

رؤسای قوم به تعبیر عامر بن مجمع عبیدی (یا مجمع بن عامر) كه در گزارش خود به امام آورده است: «فراوان رشوه گرفته بودند و خورجین‏هایشان پر شده بود»(28) و بسیاری نیز برای حضور در میدان جنگ با امام حسین علیه‏السلام بر سر قیمت چانه می‏زدند و شعار «كم تهب؟»؛ چه مبلغ پول می‏دهی؟(29) از گفت‏وگوهای سربازان عبیدالله در آن روزها بود. به همین دلیل، امام علیه‏السلام در سخنرانی روز عاشورا بر عنصر دنیاطلبی تأكید نموده، فرمودند: «بندگان خدا از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید كه اگر بنا بود همه دنیا به یك نفر داده شود و یا یك فرد برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حكمی خوشایندتر بود. ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق نموده كه تازه‏هایش كهنه و نعمت‏هایش زایل و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید. دون منزلی است و موقت خانه‏ای... شیطان بر شما مسلط گردیده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و ننگ بر ایده و هدف شما.»(30)

بدین ترتیب، سرانجام دنیاطلبی چیزی جز ننگ و ذلت نیست. امام به لشكریان عمرسعد می‏گوید: «ویلكم ما علیكم ان تنصتوا الیّ فتسمعوا قولی و انما اعوكم الی سبیل الرشاد فمن اطاعنی كان من المرشدین و من عصانی كان من المهلكین و كلكم عاص لامری غیر مستمع لقولی قد انخزلت عطیاتكم من الحرام و ملئت بطونكم من الحرام فطبع الله علی قلوبكم ویلكم الا تنصتون الا تسمعون.»؛(31) وای بر شما چرا گوش نمی‏دهید تا سخنانم را، كه شما را به رشد و سعادت فرا می‏خوانم، بشنوید. هركس از من پیروی كند، خوشبخت و سعادتمند است و هركس عصیان و مخالفت ورزد، از هلاك‏شدگان است، همه شما عصیان و سركشی نموده و با دستور من مخالفت می‏كنید و به گفتارم گوش فرا نمی‏دهید. آری در اثر هدایای حرامی كه به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه‏های غیرمشروعی كه شكم‏های شما از آن انباشته شده است، خدا این چنین بر دل‏های شما مهر زده است! وای بر شما! آیا ساكت نمی‏شوید!

در این خطبه امام علیه‏السلام ، چند نكته حایز اهمیت است:

1. مخالفت لشكریان عمرسعد با امام، مخالفت با راه رشد و سعادت است؛

2. منشأ مخالفت، دنیاطلبی و حرام خواری شمرده شده است؛

3. دنیاطلبی، گوش و چشم دل را كر و كور می‏كند.

این امور، به تعبیر امام حسین علیه‏السلام ، به نابودی و انحطاط جامعه انجامید: «تبالكم ایها الجماعه.»(32) و جامعه‏ای را به وجود آورد كه از نظر آن حضرت دارای این ویژگی‏هاست: «فانّما انتم من طواغیت الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب و نفئة الشیطان و عصبة الائام و محرفی الكتاب و مطفی السنن و قتلة اولاد الانبیاء و مبیری عترة الاوصیاء و ملحقی العهار بالنسب و موذی المؤمنین و صراخ ائمة المستهزئین الذین جعلوا القرآن عضین.»(33)؛ شما از سركشان امت و از بازماندگان احزاب فاسد هستید كه قرآن را پشت سر انداخته‏اید. از دماغ شیطان در افتاده‏اید. از گروه جنایتكارانه و تحریف‏كنندگان كتاب و خاموش‏كنندگان سنن می‏باشید كه فرزندان پیامبران را می‏كشید و نسل اوصیا را از بین برید. شما از لا حق‏كنندگان زنازادگان به نسب و اذیت‏كنندگان مؤمنان و فریادرس پیشوای استهزاگران می‏باشید كه‏قرآن‏رامورداستهزاوتمسخرخویش‏قرارمی‏دهید. واین‏است نتیجه دنیاطلبی و این همه، جز خذلان و انحطاط نتیجه‏ای در پی ندارد.

 

2. جهالت و نادانی عوام

نادانی بزرگ‏ترین آفت انسان و جامعه بشری است؛ زیرا راه را بر هر كمالی و رسیدن به هر رشد و تعالی سد می‏كند. به تعبیر حضرت علی علیه‏السلام ، «زندگی در جهالت و نادانی، مرگ در گمراهی را در پی دارد.»(34) زیرا جهالت، ناتوانی از تشخیص حق و باطل است. در نادانی و جهالت مردم زمان امام حسین علیه‏السلام همین بس كه امام باقر علیه‏السلام می‏فرمایند: «و كل یتقربون الی الله بدمه»(35)؛ آنان به واسطه ریختن خون حسین علیه‏السلام درصدد نزدیكی و تقرب به خدا بودند! عمر بن سعد در عصر تاسوعا، برای تهییج سپاه كوفه می‏گوید: «ای سربازان خدا سوار شوید كه شما را به بهشت بشارت می‏دهم!»(36) امام حسین علیه‏السلام آنان را به «میوه نامباركی كه در گلوی باغبان رنجیده‏اش گیر كرده و در كام سارق ستمگرش، شیرین و لذتبخش می‏باشد»(37) تشبیه می‏كند.

آری! دنیاطلبی خواص و جهالت و نادانی عوام، به عنوان دو عامل‏مهم‏درتاریخ‏اسلام‏موجب‏انحطاط و ذلّت مسلمانان بوده است.

 

3. اختلاف و فرقه‏گرایی

از دیگر عوامل مهم انحطاط مسلمانان تحزّب و فرقه‏گرایی آنان بوده است. پس از وفات پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، چنان‏كه خود آن حضرت پیش‏بینی فرمود: «امت اسلام چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ فكری و عقیدتی گرفتار تفرقه و تشتت گردید و به دسته‏ها و فرقه‏های گوناگون و به قول معروف هفتاد و سه فرقه تقسیم شد.»(38) هریك از این فرقه‏ها مدعی بودند كه تنها مسلك آنان، مسلك راستین پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است! تاریخ اسلام سرشار از جنگ و جدل‏های طایفه‏ای و فرقه‏ای است و چه بلاها و مصایبی كه از این رهگذر بر سر اسلام و مسلمانان نیامد.

از این‏رو، با توجه به نقش عظیم وحدت و یكپارچگی در تحقق آرمان‏ها و پیشرفت امور، اسلام به پیروان خود دستور می‏دهد: «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» (آل عمران: 102) همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و از هم متفرق نشوید. امام حسین علیه‏السلام نیز آنان را به گرفتار آمدن به پراكندگی و اختلاف نفرین می‏كند و می‏فرماید: «اللهم امسك عنهم قطرالسماء و امنعهم بركات الارض فان متعتهم الی حین ففرقّهم فرقا و اجعلهم طرائق قددا ولا ترض عنهم الولاة ابدا فانهم دعونا لینصرونا فعدوا علینا فقتلونا»؛(39) خدایا این مردم ستمگر را از باران رحمت و از بركات زمین محروم كن و اگر عمر طبیعی به آنان دادی، به بلای تفرقه و تشتت مبتلایشان بگردان و حكام و فرمانروایشان را از آنان خشنود نگردان و ستیزه و دشمنی در بین آنان و حكامشان برقرار كن كه آنان ما را با وعده نصرت و یاری دعوت، سپس به جنگ ما قیام نمودند!

گوستاولوبون درباره اختلاف مسلمانان و دور شدن آنان از اسلام و پیشوایان دینی و در نتیجه انحطاط و ذلت مسلمانان می‏نویسد: «[مسلمانان[ زمانی‏كه قبول اسلام نمودند، همگی تحت لوای توحید مجتمع گردیدند؛ تمام قوای خود را متوجه بیگانگان نمودند و همین موضوع سبب عمده پیشرفت و كامیابی آنان گردید و هنگامی هم كه دشمنی برای پیكار باقی نماند، عادت مذكور مجبورشان ساخت كه مانند ایام پیشین (دوره جاهلیت) مشغول جنگ شوند و همان چیزی كه موجب ترقی آنان بود، (بر اثر عدم رهبری صحیح در عصرهای بعد) موجب انحطاط و زوال آنان گردید.»(40) و این همان چیزی است كه امام حسین علیه‏السلام به لشكریان كوفه فرمود: «آگاه باشید به خدا سوگند پس از این جنگ به شما مهلت داده نمی‏شود كه سوار بر مركب مراد خویش گردید، مگر همان اندازه كه سواركار براسب خویش سوار است تا این‏كه اسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند.»(41) یعنی مخالفت با امامی كه به معروف فرا می‏خواند و از منكر نهی می‏كند و اراده اصلاح جامعه دارد و جز خواری و ذلت و انحطاط و عقب‏ماندگی نتیجه‏ای نخواهد داشت.

آنچه گذشت، برشماری برخی از عوامل عزّت و پیشرفت و یا ذلت و انحطاط مسلمانان بود. بی‏شك هر یك از این عوامل در هر جامعه‏ای تحقق یابد، پیامدهای خاص خود را به دنبال خواهد داشت، بر ماست كه از حادثه عصر عاشورا و به طور كلی، حوادث صدراسلام درس عبرت گرفته، عوامل ذلّت‏بار را از خود و جامعه اسلامی دور كنیم و در تحقق سیره نبوی، علوی و حسینی كوشا باشیم.

 

پی‏نوشت‏ها

1و2ـ جولیوس گولد،فرهنگ علوم اجتماعی، ص 629 / ص 630

3ـ آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 77 / ص 78

4ـ زین‏العابدین‏قربانی، چگونه تشویش و نگرانی را از خود دور كنیم؟، به نقل از علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، ص 231، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ پنجم، ص 53

5ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 11، ص 222

6ـ تمدن اسلام و عرب به نقل از زین‏العابدین قربانی، ص 751ـ754

7ـ رشید رضا، مقدمه كتاب الاعتصام

8ـ تاریخ طبری، به نقل از: سخنان حسین بن علی علیه‏السلام ، محمدصادق نجمی، ج 7، ص 240

9ـ انساب‏الاشراف، ج3، ص 161 / تاریخ طبری، ج 7، ص 275 / كامل بن اثیر، ج 3، ص276 به‏نقل از: محمدصادق نجمی، ص 68

10ـ سیدبن طاووس، لهوف، تهران، 1321، ص 20

11ـ ر.ك: همان، ص 34

12ـ تاریخ تمدن اسلام، ج 2، ص 31ـ33 به نقل از: زین‏العابدین قربانی، ص 357

13ـ ارشاد مفید، ص 200 به نقل از سخنان حسین بن علی علیه‏السلام ، محمد صادق نجمی، ص 16

14ـ لهوف، پیشین، ص 23

15ـ كامل ابن اثیر، ج 3، ص 267، به‏نقل‏از: محمدصادق‏نجمی، ص 57

16ـ شهید صدر، از سقیفه تا كوفه، ص 166، به نقل از: نگاهی فلسفی به جریان عاشورا، سجاد چوبینه، ص 38

17ـ لهوف، پیشین، ص 20

18ـ مرتضی مطهری، نهضت‏های اسلامی در صد سال اخیر، ص 96ـ99

19ـ كامل بن اثیر، ج 3، ص 282

20ـ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 143

21ـ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188 به نقل از نجمی، ص 38

22ـ نهج البلاغه، نامه 47

23ـ نهج‏البلاغه، نامه 45

24ـ لهوف، پیشین، ص 57

25ـ محمد محمدی ری‏شهری، میزان الحكمه، ج 3، ص 294

26ـ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 8

27ـ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 257

28ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 3، ص 46

29ـ حسین پیشوای انسان‏ها، ص 40

30ـ محمدصادق نجمی، ص 223

31 الی 33ـ محمدصادق نجمی، ص 232

34ـ نهج‏البلاغه، خطبه 17

35ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 14

36ـ نگاهی فلسفی به جریان عاشورا، پیشین، ص 48

37ـ تحف العقول، ص 171

38ـ ملل‏ونحل شهرستانیبه نقل‏از: زین‏العابدین قربانی، ص 330

39ـ كامل ابن اثیر، ج 3، ص 292

40ـ تمدن اسلام و عرب، ص 790

41ـ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 8ـ7

منبع:فصلنامه معرفت

ثمره نهضت کربلا چه بود

شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تأثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تأثيرات سياسى اين حادثه در انديشه‏هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى‏بردند، چون به تكريت رسيدند،مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين«ع»،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند و امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم«جهينه»هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه«كفر طاب»رفتند،به آنجا نيز راهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعد ايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند.(1)



برخى از تأثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:

1ـ قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم‏

2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى در اداى تكليف‏

 

3ـ فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم‏

4ـ رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى‏

5ـ بيدارى روح مبارزه در مردم‏

6ـ تقويت و رشد انگيزه‏هاى مبارزاتى انقلابيون‏

7ـ پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوين عاشورايى و حسينى)

8ـ پديد آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه كربلا

9ـ الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهايى بخش و حركتهاى انقلابى تاريخ‏

10ـ تبديل شدن«كربلا»به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى انقلابى شيعه‏

11ـبه وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ،بر محور شخصيت و شهادت سيد الشهدا«ع»

از نهضتهاى شيعى پس از عاشورا،مى‏توان«انقلاب توابين»،«انقلاب مدينه»،«قيام مختار»،«قيام زيد»،و...حركتهاى ديگر را نام برد. تأثير حماسه عاشورا را در انقلابهاى بزرگى كه در طول تاريخ،بر ضد ستم انجام گرفته،چه در عراق و ايران و چه در كشورهاى ديگر،نبايد از ياد برد.

«فرهنگ شهادت»و انگيزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه‏ها جلوه‏گر بود،گوشه‏اى از اين تأثير پذيرى است.شعار«نهضت ما حسينيه،رهبر ما خمينيه»كه در مبارزات ملت مسلمان ايران بر ضد طاغوت طنين افكن بود و نيز شور حسينى جبهه‏هاى رزم ايران،گواه روشن تأثير گذارى كربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدس است.



يكى از نويسندگان محقق، نتايج نهضت كربلا را عبارت مى‏داند از:

1ـ پيروزى مسأله اسلام و حفظ آن از نابودى‏

2ـ هزيمت امويان از عرصه فكرى مسلمين‏

3ـ شناخت اهل بيت بعنوان نمونه‏هاى پيشوايى امت‏

4ـ تمركز شيعه از بعد اعتقادى بر محور امامت‏

5ـ وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه‏

6ـ ايجاد حس اجتماعى در مردم‏

7ـ شكوفايى موهبتهاى ادبى و پديد آمدن ادبيات عاشورايى

8ـ منابر وعظ و ارشاد،به عنوان وسيله آگاهانيدن مردم‏

9ـ تداوم انقلاب بصورت زمينه سازى نهضتهاى پس از عاشورا(2) حادثه كربلا،گشاينده جبهه اعتراض عليه حكومت امويان و سپس عباسيان شد،چه به صورت فردى كه روحهاى بزرگ را به عصيان و افشاگرى واداشت،و چه به شكل مبارزه‏هاى گروهى و قيامهاى عمومى در شهرى خاص يا منطقه‏اى وسيع.(3)

خون او تفسير اين اسرار كرد ملت خوابيده را بيدار كرد(4)

 پى‏نوشتها

1-      عاشورا فى الأدب العاملى المعاصر،ص 54 به نقل از منتخب طريحى و مقتل ابى مخنف.

2-      براى تفصيل آن ر.ك:«حياة الامام الحسين»،باقر شريف القرشى،ج 3،ص 436،(معطيات الثورة) .

3-      در اين زمينه‏ها ر.ك:«الانتفاضات الشيعيه»،هاشم معروف الحسنى،«امامان و جنبشهاى مكتبى»،محمد تقى مدرسى.

4-      كليات اقبال لاهورى،ص .75

برنامه این هفته هیئت

شنبه 92/5/5

خیابان امام روبروی تربیت کوی شهید یوشاری به نشانی پرچم

شروع مراسم از ساعت 10:30

آثار سیاسی عاشورا – بيدارى خفتگان و رهايى از ضلالت

 بيدارى خفتگان

از جمله آثار و بركات كه قيام و شهادت سيدالشهدا (ع) در بعد سياسى - اجتماعى داشت، بيدار شدن خفتگان و انتقال روح مبازره جويى بر عليه ظلم و ستم بوده و هست.

براى تنوير ذهن و تصوير مطلب، لازم است به طور اجمال اشاره‏اى به وضعيت جامعه اسلامى آن دوران داشته باشيم . مردم آن زمان به چند دسته تقسيم مى شوند:



  دسته اول: كه قسمت عمده مردم را تشكيل مى داد، كسانى بودند كه در مقابل فساد معاويه ، اراده خود را از دست داده بودند و به پستى و خوارى ناشى از فساد كه پيرامون خلافت اسلامى را فرا گرفته بود تن در داده بودند.

دسته دوم : كسانى بودند كه منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجيح مى دادند. اين دسته بر خلاف دسته اول فارغ از ظلم و انحراف بنى اميه بودند و آن را احساس نمى‏كردند.

دسته سوم : ساده لوحانى كه فريب فرمانروايان بنى اميه را خورده بودند. و اگر نبود قيام و مقاومت امام حسين و اصحاب راستين پيامبر به رهبرى اهل بيت (ع) ، ساده لوحان بسيارى فريب خورده و مى‏گفتند كه اگر اين دستگاه سلطنتى و كارهاى آن قانونى نبود، صحابه رسول خدا (ص) خاموش نمى‏نشستند.

دسته چهارم: كسانى بودند كه مى‏پنداشت امام حسن (ع) خلافت را به معاويه واگذار كرده و با وى به خاطر اوضاع و احوال پيچيده زمان سازش نموده است ! زيرا اگر چه براى مردم كوفه و عراق كه از نزديك در جريان بودند، ماجراى صلح تحميلى آشكار بود؛ اما مسلمانانى كه در گوشه و كنار جهان اسلامى آن روزگار پراكنده بودند - مانند مردم خراسان - و از دور دستى بر آتش داشتند از ابعاد مسئله بى‏خبر بودند از اين رو امام حسين (ع) با قيام خونين خود ثابت كرد كه صلح برادرش به معناى كناره‏گيرى از رسالت اهل بيت (ع) نيست.

 گذشته از اين چهار دسته كه در واقع جملگى در خواب خرگوشى مشترك بودند، دو دسته ديگر يعنى پيروان بنى اميه و ياران حقيقى امام حسين (ع) نيز وجود داشتند . زيرا اگر چه اصحاب سيدالشهداء بسيار اندك بودند ولى قابل ذكر است كه برخى از شيعيان و علاقه‏مندان امام در ساير ايالتهاى اسلامى بودند و پس از اطلاع يافتن از دعوت حضرت، خواستند به او لبيك گويند ولى مركز كوفه تحت كنترل شديد نظاميان عبيدالله بن زياد بود و به هيچ وجه نمى گذاشتند كسى از آن خارج يا به آن وارد شود، و بسيارى از مسلمانان نيز در مناطق دور دست از اين فاجعه به كلى بى خبر بودند كه حساب آنها با سايرين جدا است .

با توجه به آنچه به طور اجمالى بيان شد، معلوم مى گردد كه مردم كوفه تا چه حدى در خواب خرگوشى فرو رفته بودند . كه تمام فريادهاى امام و يارانش را نشنيده گرفته و آسايش و رفاه طلبى ، آنان را از هر نوع كمكى در راه نجات اسلام از انحراف باز مى داشت .

در آن شرايط ، انقلاب خونين سيدالشهدا (ع) تمام معادلات سياسى دشمنان را بر هم زد و اوضاع اجتماعى آن زمان را دگرگون ساخت . جانفشانى شخصيت منحصر به فردى چون امام حسين (ع) كه از نخبگان و برگزيدگان و پيشواى على الاطلاق مسلمانان بود و با فضيلت‏ترين و نزديكترين آنها به پيامبر اسلام (ص) بود از طرفى خدايى بودن حركت مصلحانه سيدالشهدا (ع) و گذشتن از همه هستى خود از طرف ديگر، و عمق فاجعه و مظلوميت آن امام عزيز از ناحيه سوم باعث گرديد زنگ بيدار باش، خواب سنگين مردم را بر هم زند و مردگان را احيا كند، و درخت اسلام را كه به پژمردگى روى آورده بود، با خون خود آبيارى كند و آنچنان طراوت و شادابى بخشد كه تا ابد سر سبز و خرم باقى ماند.

در آن عصر قحطى حق جويان و حق مداران ، كه ظلم و شرك و فساد، در پناه سرنيزه و كشتار، حكومت مى‏كرد و سكوت بود و سكون ! حسين تازيانه فرياد بلند كرد و بر پيكر خفته ، بلكه مرده امت فرود آورد و چنان شور و حركتى آفريد كه آن مردم را بيدار بلكه زنده نمود، و با اين بيدارى از آنها پاسدارى از انقلاب محمد (ص) و عدل على و صبر حسن (ع) ، و معناى قرآن و رسالت اسلام و خون خويش را طلب نمود.

خون امام حسين (ع) همانند آب حياتى بود كه در كالبدهاى مرده و خشك و مأيوس جريان پيدا كرد و منشأ قيامهاى بسيارى شد . و براستى مى توان گفت كه عصر عاشورا پايان نهضت امام حسين (ع) نبود بلكه آغاز حركت و اول بيدارى ملت اسلام خصوصاً شيعيان بود.

«فليپ حتى» در كتاب تاريخ عرب مى نويسد: «فاجعه كربلا، سبب جان گرفتن و بالندگى شيعه و افزايش هواداران آن مكتب گرديد. به طورى كه مى توان ادعا كرد كه آغاز حركت شيعه و ابتداى ظهور آن، روز دهم محرم بود».(1)

و «گيبون» مورخ مشهور گويد: «در طى قرون آينده بشريت و در سرزمين‏هاى مختلف ، شرح صحنه حزن آور مرگ حسين (ع) موجب بيدارى قلب خونسردترين قاريان و خوانندگان خواهد شد». (2)



رهايى از جهالت و ضلالت

هفتمين اثر و بركت از آثار و بركات اجتماعى نهضت سيد الشهدا(ع) اين بود كه با قيام و شهادت خويش مردم را از جهالت و گمراهى نجات بخشيد. او خون دل خويش را در راه خدا بذل كرد تا امت را از حيرت ضلالت و جهالت كه در اثر تسلط و تبليغات مسموم بنى اميه پيش آمده بود برهاند. چنانكه در زيارت اربعين امام حسين (ع) مى خوانيم :

«و بذل مهجته فيك ، ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة».

و حسين (ع) خون قلب خود را در راه تو بذل كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت گمراهى برهاند.

استاد شهيد مطهرى (ره) در توضيح فراز مذكور مى فرمايد: «مقصود از جهالت مردم اين نبود كه چون مردم بى‏سواد بودند و درس نخوانده بودند مرتكب چنين عملى شدند، و اگر درس خوانده و تحصيل كرده مى‏بودند نمى‏كردند . نه ، در اصطلاح دين، جهالت، بيشتر در مقابل عقل گفته مى‏شود و مقصود آن تنبه عقلى است كه مردم بايد داشته باشند (و به تعبير ديگر قوه تجزيه و تحليل قضايايى مشهود و تطبيق كليات بر جزئيات است و اين چندان ربطى به سواد و بى‏سوادى ندارد . علم، حفظ و ضبط كليات است و عقل قوه تحليل است). به عبارت ديگر، امام حسين (ع) شهيد فراموشكارى مردم شد، زيرا مردم اگر در تاريخ پنجاه - شصت ساله خودشان فكر مى كردند و قوه تنبه و استنتاج و عبرت گيرى در آنها مى بود و به تعبير سيدالشهدا (ع) كه فرمود: «ارجعوا الى عقولكم» اگر به عقل و تجربه پنجاه - شصت ساله خود رجوع مى‏كردند و جنايتهاى ابوسفيان و معاويه و زياد در كوفه و خاندان اموى را اصولا فراموش نمى‏كردند و گول ظاهر فعلى معاويه را كه دم زدن از دين به خاطر منافع شخصى است نمى خوردند و عميق فكر مى‏كردند كه آيا امام حسين (ع) براى دين و دنياى آنهابهتر بود يايزيد و معاويه و عبيدالله ، هرگز چنين جنايتى واقع نمى شد...» (3).

آرى ، امام حسين (ع) با نهضت مقدس خويش در آن ظلمت سخت و در ميان يأسها و نااميديهاى مطلق، و در موقعى كه ستاره‏اى در آسمان بشريت ديده نمى‏شد، مانند برقى درخشيد و مانند شعله‏اى حقانى فرا راه آدميان ظاهرگشت . او به خوبى مى دانست كه تنها مردم نادان و گمراهند كه آلت دست حكومتهاى ستمكار و بيدادگر و فاسد واقع مى شوند ، به همين خاطر با بذل خون پاك خويش سعى كرد ملت جاهل و گمراه را از آن وضع خطرناك و دردناك نجات بخشد. لذا امام صادق (ع) در فراز مورد بحث، هدف قيام حسينى را تنها فدايى امت گنهكار بودن و شفاعت از آنان در قيامت بيان نمى‏كند ، بلكه مى‏فرمايد: هدف، نجات دنياى انسانيت از جهالت و ضلالت بود.

 

پی نوشتها :  

1-     درسى كه حسين (ع ) به انسانها آموخت ، شهيد هاشمى نژاد،ص 448

2-     همان مأخذ.

3-     حماسهء حسينى ، استاد مطهرى ، ج 3 ص 47

آثار سیاسی عاشورا – بقای شریعت اسلام  

او كشته شد كه دين خدا جاودان شود     جان جهان فداش كه بى مثل و گوهر است

اوضاع عمومى اسلام و مسلمين بسيار ناراحت كننده بود . فعاليت‏ها و تبليغات مسموم بنى اميه عليه حضرت على (ع) و خاندانش ، و نيز تحريفات و بدعتهايى كه زيركانه در اسلام داخل كرده بودند، شرايط را جهت نابودى اسلام و محو نام حضرت محمد (ص) آماده كرده بود. خلافت الهى به حكمت سلطنتى و ديكتاتورى تبديل شده بود . روح شريعت اسلام يعنى پرهيزگارى و عدالت، در اجتماع ديده نمى‏شد و از احكام اجتماعى دين فقط جمعه و جماعت، آن هم به صورت تشريفات وجود داشت؛ و گاهى همين صورت تشريفاتى نيز به بدعت و بلكه فسق و فجور مى‏گراييد . اكثر قريب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه جزيره عربستان زندگى مى‏كرد، در پايان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش يافته و در آغاز حكومت معاويه وارد اجتماع شده بودند، لذا پيامبر اكرم (ص) را زيارت نكرده و شايد بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحى را درك نكرده بودند.

در رأس جامعه‏اى كه دچار بى‏ارادگى و ضعف نفس شده بود، حاكمى فاسق و فاجر چون يزيد لقب شريف اميرالمؤمنين و خليفه مسلمين را به ناحق با خود يدك مى كشيد. يك جوان قمار باز و شرابخوار، بى‏بند و بار و صد در صد اهل دنيا و خوشگذرانيهاى آن بر مردم حكومت مى كرد يك مغز الكلى كه از نظر افكار ، نسبت به اسلام و مقدسات اسلام كمترين عقيده‏اى نداشت، و ميمون بازى و هوسبازى از كارها و تفريحات روزانه‏اش بود . انسانهاى خطرناك و دنيا طلب به فرمان او در تمام استانها و شهرستانها بر اوضاع مسلط و بر دوش مسلمانان سوار بودند.

 

  در چنين وضع خطرناك و دردناكى ، امام حسين (ع) پاى فشرد و عزم جهاد راسخ كرد و با تعداد معدودى از ياران ، همراه با زنان و كودكان به استقامت برخاست، و چنين فرياد كرد: «آيا نمى‏بينيد كه به حق عمل نمى‏شود و از باطل نهى نمى‏شود؟ در اين هنگام بايد شخص مؤمن حقا و واقعاً طالب لقاى پروردگارش باشد» (1).

بارى، مقاومت و پايدارى سيدالشهدا (ع) بود كه شريعت اسلام را بعد از اينكه در اثر طغيان معاويه و جور و بيداد او رو به اضمحلال گذارده بود، و تغيير و تبديلى كه او و پسر ناخلفش يزيد در اين دين بنا گذاشته و اساس ديانت را متزلزل بلكه مشرف به انهدام نموده بودند نجات بخشيد. نهضت اين بزرگوار و قيام نيرومندانه‏اش، بقاى دين را باعث گرديده، و با خون خود و اصحاب و يارانش ،گلستان دين را آبيارى و نهال گلستان شريعت را سرسبز و شاداب نمودند . اگر نهضت مقدس حسين نبود از اسلام به غير از اسلام اموى و از دين جز دين يزيدى و دين تشريفاتى چيزى باقى نمانده بود .

 

«مقرم» در كتاب مقتل خود مى‏نويسد: نهضت حسين (ع) جزء اخير از علت تامه جهت استحكام مبانى دين بوده، به طورى كه اين نهضت ، بين دعوت حق و حملات باطل، تفرقه و جدايى انداخته ، حق و باطل را از يكديگر جدا نمود . لذا گفته شده است : دين را وجود مقدس محمد ى شروع نموده و بقاى آن به واسطه وجود مبارك امام حسين (ع)تداوم يافت . «الاسلام نبوى الحدوث و حسينى البقاء» (2)

اين بركت بزرگ كه به خاطر وجود شريف حضرت سيدالشهدا (ع) است، از تفسير بعضى احاديث نبوى نيز به دست مى‏آيد، از جمله اين حديث معروف شريف كه فرمود: «حسين منى و انا من حسين» (3). حسين از من است و من نيز از حسينم .

بدين معنى كه امام حسين (ع) سبط آن رسول گرامى بوده و از زبان مبارك نبوت و انگشت ابهام مقام رسالت تغذيه نموده و رشد و نماى او از شيره جان نبى اكرم (ص) بوده است ، و از طرفى پيامبر از امام حسين است زيرا دين آن رسول خاتم ، به واسطه امام حسين و فداكارى و جان نثارى او به جهان و جهانيان نفوذ كرده و تجليات و نورافشانى و گيتى شناسى خود را بعد از وفات پيغمبر معظم، به وسيله شهادت و جانبازى و از مال و عيال گذاشتن اين بزرگوار به عالميان جلوه و ظهور داده است .

«واشنگتن ايروينك» مورخ آمريكايى گويد: «براى امام حسين (ع) ممكن بود كه زندگى خود را با تسليم شدن به اراده يزيد نجات بخشد، ليكن مسئوليت پيشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمى داد كه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد . او بزودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى اميه آماده ساخت. در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روى ريگهاى تفتيده عربستان روح حسين فنا ناپذير است . اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من، اى حسين ». (4)

پی نوشتها :

1-      بحارالانوار , علامهء مجلسى , ج 44 ص 381

2-      نقل از كتاب «زندگانى حضرت ابى عبدالله الحسين»ابوالقاسم سحاب , ص 22

3-      كشف الغمة , علامه اربلى , ج 2 ص 6

به نقل از كتاب «درسى كه حسين (ع ) به انسانها آموخت» شهيد هاشمى نژاد, ص 4 

ثمره نهضت کربلا چه بود

شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تأثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تأثيرات سياسى اين حادثه در انديشه‏هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى‏بردند، چون به تكريت رسيدند،مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين«ع»،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند و امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم«جهينه»هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه«كفر طاب»رفتند،به آنجا نيز راهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعد ايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند.(1)

برخى از تأثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:

1ـ قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم‏

2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى در اداى تكليف‏

 

3ـ فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم‏

4ـ رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى‏

5ـ بيدارى روح مبارزه در مردم‏

6ـ تقويت و رشد انگيزه‏هاى مبارزاتى انقلابيون‏

7ـ پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوين عاشورايى و حسينى)

8ـ پديد آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه كربلا

9ـ الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهايى بخش و حركتهاى انقلابى تاريخ‏

10ـ تبديل شدن«كربلا»به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى انقلابى شيعه‏

11ـبه وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ،بر محور شخصيت و شهادت سيد الشهدا«ع»

از نهضتهاى شيعى پس از عاشورا،مى‏توان«انقلاب توابين»،«انقلاب مدينه»،«قيام مختار»،«قيام زيد»،و...حركتهاى ديگر را نام برد. تأثير حماسه عاشورا را در انقلابهاى بزرگى كه در طول تاريخ،بر ضد ستم انجام گرفته،چه در عراق و ايران و چه در كشورهاى ديگر،نبايد از ياد برد.

«فرهنگ شهادت»و انگيزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه‏ها جلوه‏گر بود،گوشه‏اى از اين تأثير پذيرى است.شعار«نهضت ما حسينيه،رهبر ما خمينيه»كه در مبارزات ملت مسلمان ايران بر ضد طاغوت طنين افكن بود و نيز شور حسينى جبهه‏هاى رزم ايران،گواه روشن تأثير گذارى كربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدس است.



يكى از نويسندگان محقق، نتايج نهضت كربلا را عبارت مى‏داند از:

1ـ پيروزى مسأله اسلام و حفظ آن از نابودى‏

2ـ هزيمت امويان از عرصه فكرى مسلمين‏

3ـ شناخت اهل بيت بعنوان نمونه‏هاى پيشوايى امت‏

4ـ تمركز شيعه از بعد اعتقادى بر محور امامت‏

5ـ وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه‏

6ـ ايجاد حس اجتماعى در مردم‏

7ـ شكوفايى موهبتهاى ادبى و پديد آمدن ادبيات عاشورايى

8ـ منابر وعظ و ارشاد،به عنوان وسيله آگاهانيدن مردم‏

9ـ تداوم انقلاب بصورت زمينه سازى نهضتهاى پس از عاشورا(2) حادثه كربلا،گشاينده جبهه اعتراض عليه حكومت امويان و سپس عباسيان شد،چه به صورت فردى كه روحهاى بزرگ را به عصيان و افشاگرى واداشت،و چه به شكل مبارزه‏هاى گروهى و قيامهاى عمومى در شهرى خاص يا منطقه‏اى وسيع.(3)

خون او تفسير اين اسرار كرد                  ملت خوابيده را بيدار كرد(4)

 پى‏نوشتها

1 -   عاشورا فى الأدب العاملى المعاصر،ص 54 به نقل از منتخب طريحى و مقتل ابى مخنف.

2 -  براى تفصيل آن ر.ك:«حياة الامام الحسين»،باقر شريف القرشى،ج 3،ص 436،(معطيات الثورة) .

3 - در اين زمينه‏ ها ر.ك:«الانتفاضات الشيعيه»،هاشم معروف الحسنى،«امامان و جنبشهاى مكتبى»،محمد تقى مدرسى.

4 -  كليات اقبال لاهورى،ص .75

 

آمار نهضت كربلا

نقش آمار در ارائه سيماى روشن‏تر از هر موضوع و حادثه،غير قابل انكار است.ليكن‏در حادثهكربلا و مسائل قبل و بعد از آن،با توجه به اختلاف نقلها و منابع،نمى‏توان در بسيارى از جهات،آمار دقيق و مورد اتفاق ذكر كرد و آنچه نقل شده،گاهى تفاوتهاى‏بسيارى با هم دارد.در عينحال بعضى از مطالب آمارى،حادثه كربلا را گوياتر مى‏سازد. 
به همين دليل به ذكر نمونه‏هايى از ارقام و آمار مى‏پردازيم: مدت قيام امام حسين‏«ع‏»ازروز امتناع از بيعت با يزيد،تا روز عاشورا 175 روزطول كشيد :12 روز در مدينه ،4 ماه و 10 روزدر مكه،23 روز بين راه مكه تا كربلا و8 روز در كربلا (2 تا 10 محرم) .
منزلهايى كه بين مكه تا كوفه بود و امام حسين آنها را پيمود تا به كربلا رسيد18 منزلبود(معجم البلدان).
فاصله منزلها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود.
منزلهاى ميان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهل بيت را در حال اسارت از آنها عبوردادند.
نامه‏هايى كه از كوفه به امام حسين‏ «ع‏» در مكه رسيد و او را دعوت به آمدن كرده‏بودند 12000نامه بود (طبق نقل شيخ مفيد).
بيعت كنندگان با مسلم بن عقيل در كوفه 18000 نفر،يا 25000 نفر و يا 40000 نفرگفته شدهاست.
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه آمده است 17 نفر .
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه نيامده 13 نفر .سه نفر هم‏كودكان بنى هاشم شهيد شدند،جمعا 33 نفر .اين افراد به اين صورت‏اند :
امام حسين‏«ع‏» 1 نفر ، اولاد امام حسين 3 نفر ، اولاد على‏«ع‏» 9 نفر ،اولاد امام حسن 4 نفر ، اولاد عقيل ‏12 نفر ،اولاد جعفر 4 نفر.

غير از امام حسين ‏«ع‏» و بنى هاشم ،شهدايى كه نامشان در زيارت ناحيه مقدسه وبرخى منابع ديگر آمده است 82 نفرند .غير از آنان ،نام 29 نفر ديگر در منابع متاخرتر آمده‏است .
  جمع شهداى كوفه از ياران امام 138 نفر .تعداد 14 نفر از جمع اين جناح حسينى ،غلام بوده‏اند .
شهدايى كه سرهايشان بين قبايل تقسيم شد و از كربلا به كوفه بردند 78 نفر بودند . 
تقسيم سرها به اين صورت بود : قيس بن اشعث،رئيس بنى كنده 13 سر ،شمر رئيس‏هوازن 12سر ،قبيله بنى تميم 17 سر، قبيله بنى اسد 16 سر، قبيله مذحج 6 سر ،افرادمتفرقه از قبايلديگر 13 سر .
سيد الشهدا هنگام شهادت 57 سال داشت.
پس از شهادت حسين‏«ع‏»33 زخم نيزه و 34 ضربه شمشير،غير از زخمهاى تير بربدن آنحضرت بود.
شركت كنندگان در اسب تاختن بر بدن امام حسين 10 نفر بودند.
تعداد سپاه كوفه 33 هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسين آمدند .آنچه در نوبت‏اول آمدتعداد 22 هزار بودند به اين صورت :عمر سعد با 6000، سنان با 4000، عروة بن‏قيس با 4000، شمر با 4000، شبث بن ربعى با 4000.آنچه بعدا اضافه شدند : يزيد بن‏ركاب كلبى با 2000، حصينبن نمير با 4000، مازنى با 3000، نصر مازنى با 2000 نفر .
سيد الشهداء روز عاشورا براى 10 نفر مرثيه خواند و در شهادتشان سخنانى فرمودو آنان را دعا ، يا دشمنان آنان را نفرين كرد .اينان عبارتند از : على اكبر،عباس ،قاسم ،عبد الله بن حسن ،عبد الله طفل شير خوار، مسلم بن عوسجه ، حبيب بن مظاهر، حر بن يزيدرياحى ،زهير بنقين و جون .و در شهادت دو نفر بر آنان درود و رحمت فرستاد : مسلم و هانى.
امام حسين‏ «ع‏» بر بالين 7 نفر از شهدا پياده رفت : مسلم بن عوسجه،حر، واضح‏رومى ، جون ، عباس ، على اكبر ، قاسم.
سر سه شهيد را روز عاشورا به جانب امام حسين ‏«ع‏» انداختند:عبد الله بن عميركلبى ،عمروبن جناده ،عابس بن ابى شبيب شاكرى .
سه نفر را روز عاشورا قطعه قطعه كردند : على اكبر ، عباس ، عبد الرحمن بن عمير .
مادر 9 نفر از شهداى كربلا در روز عاشورا حضور داشتند و شاهد شهادت پسربودند: عبد اللهبن حسين كه مادرش رباب بود ، عون بن عبد الله جعفر ، مادرش زينب ، قاسم بن حسن مادرشرمله ،عبد الله بن حسن مادرش بنت‏شليل جيليه ،عبد الله بن مسلم‏مادرش رقيه دخترعلى‏«ع‏» ، محمد بن ابى سعيد بن عقيل ،عمرو بن جناده ،عبد الله بن وهب‏كلبى مادرش اموهب ،على اكبر (بنا به نقلى مادرش ليلى،كه ثابت نيست) .
5 كودك نابالغ در كربلا شهيد شدند : عبد الله رضيع شير خوار امام حسين ،عبد الله بن‏حسن ، محمد بن ابى سعيد بن عقيل ، قاسم بن حسن ، عمرو بن جناده انصارى .
5 نفر از شهداى كربلا ،از اصحاب رسول خدا بودند : انس بن حرث كاهلى ، حبيب بن مظاهر ، مسلم بن عوسجه ، هانى بن عروه ، عبد الله بن بقطر عميرى .
در ركاب سيد الشهداء،تعداد 15 غلام شهيد شدند : نصر و سعد (از غلامان‏على‏«ع‏») ،منحج (غلام امام مجتبى‏«ع‏») ،اسلم و قارب (غلامان امام حسين‏«ع‏») حرث‏غلام حمزه ، جونغلام ابوذر ،رافع غلام مسلم ازدى ،سعد غلام عمر صيداوى ، سالم غلام‏بنى المدينه ، سالم غلامعبدى ، شوذب غلام شاكر ، شيب غلام حرث جابرى ، واضح غلام‏حرث سلمانى .اين 14 نفر دركربلا شهيد شدند . سلمان غلام امام حسين‏«ع‏» ، كه آن‏حضرت او را به بصره فرستاد و آنجاشهيد شد .
2 نفر از ياران امام حسين ‏«ع‏» روز عاشورا اسير و شهيد شدند : سوار بن منعم وموقع بن ثمامهصيداوى .
4 نفر از ياران امام در كربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسيدند : سعد بن‏حرث وبرادرش ابو الحتوف ، سويد بن ابى مطاع كه مجروح بود و محمد بن ابى سعيد بن‏عقيل.
7 نفر در حضور پدرشان شهيد شدند :على اكبر،عبد الله بن حسين ،عمرو بن جناده،عبد اللهبن يزيد ،عبيد الله بن يزيد ، مجمع بن عائذ،عبد الرحمن بن مسعود .  
5 نفر از زنان از خيام حسينى به طرف دشمن بيرون آمده و حمله يا اعتراض كردند :
كنيز مسلم بن عوسجه ، ام وهب زن عبد الله كلبى ، مادر عبد الله كلبى ، زينب كبرى ، مادرعمروبن جناده.
زنى كه در كربلا شهيد شد مادر وهب (همسر عبد الله بن عمير كلبى) بود .
زنانى كه در كربلا بودند:زينب،ام كلثوم،فاطمه،صفيه،رقيه،ام هانى(اين 6 نفر ازاولاد اميرالمؤمنين بودند)فاطمه و سكينه(دختران سيد الشهدا)رباب،عاتكه،مادر محسن بن حسن،دختر مسلم بن عقيل،فضه نوبيه،كنيز خاص حسين،مادر وهب بن عبد الله.

برنامه این هفته هیئت

روز : پنج شنبه

تاریخ : 91/9/30

مصادف با : -----------------------

نشانی : تبریز - خیابان حضرت امام (ره) - روبروی تربیت - کوی شهید یوشاری - به نشانی پرچم

شروع جلسه : ازساعت 8:30